feterakh ؛ درزبان لكي، واژه ای معادل جستجو،سراغ گرفتن،دغدغه و انديشه ي كاري داشتن است
   
 
نویسنده : ع.الف.خانی پور
تاریخ : جمعه ۱۳۹۷/۰۱/۰۳

چند روز قبل دوستی هنگامه ی وداع و خداحافظی، دعا کرد سال پیش رو را نسبت به سالهای قبل، خوش و خوش تر باشیم. عبارتی که همیشه و بارها شنیده ایم.

تمنا و آرزویی که گویی به ظاهر جامه ی تحقق نمی پوشد و سال ها در پی هم می آیند و چندان تفاوتی و ارمغانی ندارند. واقعیت انضمامی چنین بی رحم و سخت و سنگدل است که هوس کوتاه آمدن ندارد.

بشر نیز گاهاً سودا و خیال خام ،در سر پرورانده و به دنبال گرداندن حلقه ی اقبال ناممکن بوده تا شاید در سازوکار عالم تغییر ایجاد کند ولی دَر بر همان نهج و پاشنه چرخیده و بیش از آنکه بهشت بیافریند جهنم ِدرد و عذاب حاصل آن شده است.چه هاست در سر این بشر محال اندیش.

"آنگونه که در کتاب انسانیت؛ تاریخ اخلاقی سده ی بیستم گزارش شده از ابتدای سال ۱۹۰۰ و تا پایان تسویه حساب خونین جنایتکاران صربستان ؛ نزدیک به صدمیلیون انسان بی گناه کشته شدند" ۰

ساموئل بکت در نمایشنامه ی در انتظار گودو  شخصیتی مرموز به نام گودو خلق می کند که "هویت و وجودش هرگز فاش نمی شود، با این حال قرار است چیزی را برای ولادیمیر و استراگون به ارمغان آورد. اما این چیز چیست؟ مرگ؟ نجات؟ دلیلی برای بودن؟ .ما در زندگی همیشه منتظر چیزی هستیم و گودو نشانگر غایت انتظار ماست و بس،یک شی،یک حادثه،یک فرد و یا مرگ"

شاملو نیز سروده است:

"روزی ما دوباره كبوترهایمان را پیدا خواهیم كرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی كه كمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست
روزی كه دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل افسانه ایست
و قلب
برای زندگی بس است
روزی كه معنای هر سخن دوست داشتن است
...
و من آنروز را انتظار می كشم
حتی روزی
كه دیگر
نباشم".

بشر در انتظار است و آرزو.اما به تعبیر صدیق قطبی : به نظر می‌رسد مضمون اصلی و زیرین این آرزوها این است: دلم می‌خواهد فرداهای بهتری داشته باشی، دلم می‌خواهد زنده بمانی، سالم باشی. اگر چه می‌دانم که آنچه دلم می‌خواهد مطابق حساب ‌و کتاب‌های رایج، محقق نمی‌شود. اما همین که دلم را نشانت می‌دهم، همین که اظهار می‌کنم خوش داشتم جهان برای تو چگونه باشد، خود می‌تواند تسلایی باشد برای تو. ...
آرزوهای ما بیش از آنکه گمانه‌زنی درباره‌‌ی آینده باشد، روکردنِ دستِ باطن ماست. اظهارِ مهربانی است".

برای هم آرزوهای خوش و خوب داشته باشیم تا در این برهوت دلهره و اضطراب ، "قلب های همدیگر را لمس کنیم" و باطن خویش آشکار و عریان.

موضوعات مرتبط: نوشته های من
نویسنده : ع.الف.خانی پور
تاریخ : جمعه ۱۳۹۶/۱۲/۰۴

"اسلاونکا دراکولیچ"، در کتاب خواندني "کمونیسم رفت، ما ماندیم و خندیدیم"، به توصيف شبي در نيويورك مي پردازد كه بي اختيار كيسه نايلوني حاوي كيك مافني را برداشته و بي آن كه دست خودش باشد جلوي سطل آشغالي حاوي مواد غذايي بسيار ، ايستاده بود.

«دست خودم نبود، نمي توانستم چشم از آن همه غذايي كه دور ريخته بودند بردارم. حواسم نبود كجا هستم. جايي كه اگر خودش گدا نمي بود، چيزي كه داشتم به آن نگاه مي كردم اسمش آشغال بود و نه به معناي دقيق كلمه غذا، دست كم نه در آنجا» ( ص178)

دراكوليچ در ادامه شرح مي دهد  كه دوستان آمريكايي اش پس از ديدن كارتن خواب ها به او گفته اند: «عادت مي كني، فقط يه كم صبر كن، مي بيني چند روز كه بگذرد، ديگه حتي اونها را هم نمي بيني. نه كارتن خواب ها رو، نه گداها رو، نه آدم هاي فقير رو. ولي هر روز كه مي گذرد بيشتر آنها را مي بينم. انگار توي خيابان هاي نيويورك كه راه مي روم بعد از يك مدت ديگري چيزي جز آنها نمي بينم و ديگر طاقتش را ندارم». (ص 179)

در اطراف خودمان، به تكرار اين حقارت را به چشم ديده ايم كه زنان و مرداني سر در سطل آشغال كرده و پي چيزي به معني دقيق كلمه به نام "غذا" مي گردند. آيا ما هم به وجود چنين افرادي عادت خواهيم كرد؟.

اگر ما ديگر نمي توانيم فقر را ببينيم، و گداها ، بيمارها ، معتادها و كارتن خواب ها را ، شايد دليل اش اين است كه به تعبير دراكوليچ چشم معنوي ِسومي كه وسط پيشاني آدم است و پديده هاي خاصي را تشخيص مي دهد نداريم.

اين چشم كمونيستي«مختص ديدن بي عدالتي است. با اين كه حكومت هاي سوسياليستي از هم پاشيده اند،آرمان هاي تساوي طلبانه و عدالت جويي از ميان نرفته اند. اين آرمانها هنوز هم با ما هستند».

"اسلاونکا دراکولیچ"، هشدار بسیار مهمی هم به حاکمان سیاسی می دهد.«آن جایی که کمونیسم واقعاً شکست خورد، در حیطه ی اداره ی امور پیش افتاده ی زندگی روزمره بود. نه حیطه ایدئولوژیک.» (ص 50). امر سياسي يعني«امر پيش پا افتاده».هر سيستمي براي ماندگاري بايد نيازهاي اوليه ي مردمان خود را تأمين كند.

موضوعات مرتبط: نوشته های من، نکته ها
نویسنده : ع.الف.خانی پور
تاریخ : جمعه ۱۳۹۶/۰۴/۲۳

كه هر چه نقل كنند از بشر در امكان است

قصه ي پر غصه ي آتنا اصلاني ها و ستايش قريشي ها همچنان تكرار مي شود و شوربختانه اميدي به پايان آن نيست و هر روز در جاي جاي دنيا شاهد رخ دادن همچنين قضايايي هستيم و خواهيم بود. قصه، قصه ي طمع آدمي است و فزون خواهي. به تعبير ظريف سعدي:

و ما ابرئ نفسی و لا ازکیها                      که هر چه نقل کنند از بشر در امکان است

وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيمٌ ( يوسف 53)

 (و افزود: من نفس خود را از گرایش به بدى ها تبرئه نمى کنم، چرا که نفس آدمى بسیار به بدى فرمان مى دهد، مگر کسى را که پروردگار من بر او رحم کند، به راستى پروردگار من آمرزنده و مهربان است).

در اين آيه يوسف مي گويد نفس وي علاوه بر گرايش به نيكي،تمايل به بدي نيز دارد.سعدي نيز معتقد است از همچنين موجودي هر چه را كه نقل كنند امكان پذير است.

بشر به فراست، ساختارها، نظام ها و نهادهايي را براي به بندكشيدن اين فزونخواهي ها تعبيه كرده و براي نمونه اصل تفكيك قوا را براي اطفاء شهوت قدرت جعل نمود اما در عين حال در كار تخريب بسياري ديگر از باورها و ارزش هاي خود نيز هست. به بيان شاملو «هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتنِ خود برنخاست» كه بشر امروز در كار آن است. اخلاق را نسبي مي سازد تا بندي از پاي طمع هاي خويش برگيرد.

نظام اجتماعي و فرهنگي كه در آن محاط شده ايم و آنان كه در كار ساخت و دست كاري ذهنيت ها هستند مدام خواست ها و اميال خفته و بيدار انسان را ناخنك مي زنند و قلقلك مي دهند. انسان را به مصرف هر چه بيشتر سوق مي دهد گويي حدِّ يقفي بر آن مترتب نيست. به نظر بيش از گذشته و عموماً ،گرفتار «نفع طلبي فردي» شده و در كار مصرف هر آن چيز است كه به كار بيايد. شوق فرونشاندن بسياري از اميال و شهوات چنان دامنش را گرفته كه «قساوت و بي رحمي آسان تر شده است». بسياري از مرزها در حال مخدوش شدن است. مرز اخلاق و بي اخلاقي، مرز حقيقت و دروغ، مرز زشتي و زيبايي و ويران شدن هر چه انساني است!

فون تريه در يكي از فيلم هاي خود صحنه اي دردناك را به تصوير مي كشد كه در آن «کودکی از خواب بلند می شود. تنهایی او و عدم توجه والدین به وی باعث می گردد تا کودک به سمت پنجره اتاقش کشیده شود و از آن جا به بارش برف نگاه کند، کودک عروسک اش را بر می دارد و جلوی پنجره رفته و از آن جا لیز می خورد و به پایین پرتاب شده و جان می سپارد». لذت جسماني و افراط در اعمال جنسي آن كودك فيلم را به كام مرگ كشاند همانطور كه آتنا را. از آتش اين طمع ها چيزي جز خاكستري از پوچي و تباهي بر جاي نمي ماند.

كاش مجموع بشريت مقداري و فقط مقداري از طمع ها و حرص هاي خود را كمتر كند آن وقت شايد دنياي انساني تري در پيش چشم داشتيم.

موضوعات مرتبط: نوشته های من
نویسنده : ع.الف.خانی پور
تاریخ : دوشنبه ۱۳۹۶/۰۳/۲۹

«آفتابي لب ِدرگاه شماست»

( نكاتي پيرامون انتخابات رياست جمهوري)

انتخابات به عنوان پديده اي مدرن تبلور اعتقادات، درخواست ها و تغيير علايق مردم است و « تغييرات متن جامعه را در حاكميت منعكس مي كند». به تعبير ظريفي؛ «آفتاب 29 ارديبهشت 1396 خورشيدي لب درگاه خانه هاي ايرانيان بود و مردم، در گشودند و به رفتار آنان تابيد» :

آفتابي لب ِدرگاه شماست / كه اگر دربگشاييد / به رفتار شما مي تابد.

با پرتو افكندن به انتخابات رياست جمهوري مي توان به چگونگي رفتار جامعه و جريانات سياسي پي برد. صاحب نظران انتخاب مجدد روحاني را به دليل نياز هر چه بيشتر به تزريق عقلانيت در اداره ي دولت مهم مي دانستند. به نظر مي رسد جامعه ي ايران با انباشت تجربه هاي سال 84 براي ايجاد يك «بيداري ملي» در اقدامي دورانديشانه به بازگشت به «عصر توزيع پول» نه گفتند و اين بيش از پيروزي روحاني، دستاورد بزرگتري است. با طرح «وعده هاي غير عملي» از جانب كمپين رقيب ،كه مو جب «ريشه دار تر شدن بي اعتمادي اجتماعي» مي شد ضرورت انتخاب روحاني را بيش از پيش مي نمود. امّا از تابيدن آفتاب بيست و نهم به رفتار ما چه مي توان آموخت ؟ .

موضوعات مرتبط: نوشته های من
نویسنده : ع.الف.خانی پور
تاریخ : یکشنبه ۱۳۹۵/۱۲/۱۵

دست كم دو راهبرد در روند هاي سياسي و فرايند دموكراتيك سازي قابل تصور است :

1-    دولت محوري: در اين مدل و الگو «ورود به قدرت از طريق نظام انتخاباتي و حفظ فضاهاي سياسي شرط لازم و كافي بقاي اصلاحات و جامعه ي مدني تلقي مي شود».

اين همان نگاه هابزي است كه سياست را « تلاش و رقابت براي حضور در حوزه ي حاكميت» مي داند. بنابراين برخي معتقدند « پس از به دست گرفتن قدرت سياسي و از بالا مي توان برنامه ي توسعه ي سياسي و دموكراسي را به اجرا گذاشت».

2-    جامعه محور: در مدل دوم به « حركت مردم در چارچوب احياي جامعه مدني از منظر فرهنگي- سياسي» و « آموزش مردم براي ايفاي مسئوليت خود در چارچوب خير عمومي» توجه دارد.

 از نگاه آرنت؛ قلبِ سياست « به جاي حكومت، سپهر عمومي است. جايي كه مردم مي توانند آزادانه و در شرايط برابر حول مسائل معطوف به خير عموم به گفتگو بپردازند».

هر كدام از اين الگوها طرفداراني دارد. اما روشن است از يك سو ؛ «اصلاحات اگر نتواند در ساختار رسمي مشاركت كند به سرعت حذف مي‌شود» و از سوي ديگر؛ داشتن حداقلي از قدرت يا «دولتي كه به ارزش هاي دموكراتيك نزديك است» شرط لازم تشكيل و توسعه نهادها و تشكل هاي مستقل و ناوابسته ي مدني، صنفي و سياسي، شوراها و شبكه هاي اجتماعي است كه منجر به تقويت جامعه محوري مي شود.به تعبيري « دولت محوري براي جامعه محوري جا باز مي كند».

 

نيوتدبير ( دال نيوز):

http://newtadbir.ir/%D8%A7%D8%B5%D9%84%D8%A7%D8%AD-%D8%B7%D9%84%D8%A8%D9%8A%D8%8C-%D9%82%D9%86%D8%A7%D8%B9%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D8%B7%D8%B1%D8%AD-%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8%D8%A7%D8%AA-%D8%B9%D9%84%D9%8A-%D8%A7/

 

 

نویسنده : ع.الف.خانی پور
تاریخ : یکشنبه ۱۳۹۵/۱۱/۱۰

در سرگذشت یکی از بزرگان می خواندم که گفته بود: «روزی مادرم از من خواست برای خرید ماست بیرون بروم.
من بارش باران را بهانه کردم و او گفت من آدم گِلی نزاییده ام که از باران بترسد!
این نوع برخورد مرا به این نتیجه رساند که نباید تسلیم "شرایط" شد.»

اما در رابطه با موقعیتهای تغییر ناپذیر و گریز ناپذیر چه باید کرد؟!

در جایی دیگر شنیدم که میگفت:
«عارفی در خلوت خودش در حال قدم زدن بود که می بیند ببری او را دنبال می کند. فرار می کند و برای اینکه بتواند از دست اون در بِرَود به بوته ی تمشکی آویزان می شود.
پایین را که نگاه می کند می بیند دوتا ببر هست. بالا را که هم نگاه می کند می بیند که ببر داره نگاهش می کند و یه موش هم داره ریشه ی اون تمشک را می جَوَد.
و اون عارف آویزان بود . بالا یه دونه ببر و پایین دو تا ببر و موشی که داشت می جَوید.

و فکر می کنید چه کار کرد؟. تمشکشو خورد.

و تمشکمونو بخوریم»

موضوعات مرتبط: نکته ها
نویسنده : ع.الف.خانی پور
تاریخ : یکشنبه ۱۳۹۵/۱۱/۱۰
يادداشت هاي زميني :

آب بر آتش تو ریختم و سود نکرد.

آتش گرفتن ساختمان پلاسکو و حوادث و اتفاقات پس از آن، نشان از "بد سیاستی" و "سیاست ِبد" ما دارد.

نوک پیکان حملات را به سمت شهردار تهران بردن در واقع و طبق معمول پاک کردن صورت مسئله و بد سیاستی ماست. فقط کافی بود شهردار فرد دیگری می بود آن وقت رویکرمان تغییر می یافت.

تجهیزات قدیمی و ناکارآمد و فقدان وسایل ، ابزار و ادوات مدرن متناسب با وضعیت کلانشهرها از جمله هلی کوپترهای آتش نشانی و نردبان های بلند ،حکایتگر سیاست بد ماست.

از یک سو؛ سیاست بد ماست که هلی کوپترهای ما آن کار دیگر می کنند(مثلا دیش ها را جمع می کنند اما آتش را خاموش نمی کنند)  و از سوی دیگر؛  بدسیاستی ماست که  برخی از مردمان در اوج بحران آن کار دیگر می کنند (با ساختمان فروریخته سلفی می گیرند).

از یک جانب؛ مدیریت بحران در ابتدایی ترین وضعیت خود ،اجازه می دهد که عده ای بر روی ماشین آتش نشانی مشغول عکسبرداری شوند و از جانب دیگر؛  آنقدر تصور مبهمی از بحران داریم که نه تنها به تسهیل امداد کمک نمی کنیم بلکه با حضور نابه جا راه را بر امدادگران می بندیم و مسیر را سد می کنیم . و  ساعت‌ها تلف می شود و نمی دانیم ثانیه ها در اینگونه وقایع سرنوشت سازند.

همان شهروندی که با لطایف الحیل و انواع رشوه، مانع پلمپ اینگونه ساختمانهای پیزوری می شوند به اندازه ی کسانی که آن رشوه ها را دریافت می کنند مقصرند.

در یک سیستم مدیریتی ناکارآمد است که محل کسب و کار برخی به خاطر عدم پرداخت عوارض پلمپ می شود اما در جایی دیگر به اخطار کتبی بسنده می شود و اینگونه فجایع، غافلگیر مان می کند. و در یک بوروکراسی مریض است که مدیران بی کفایت نه بر اساس شایستگی و لیاقت بلکه با انواع روابط به بالاترین رده های مدیریتی دست پیدا می کنند.

امّا فروریختن پلاسکو به عنوان نمادی از مدرنیزاسیون نشان داد که علاوه بر تکنولوژی مدرن به سازوکار و ساختار مدرن و افزون بر آن به "ذهن مدرن" نیز محتاجیم.

موضوعات مرتبط: نوشته های من
نویسنده : ع.الف.خانی پور
تاریخ : یکشنبه ۱۳۹۵/۱۱/۱۰
كانال تلگرامي يادداشت هاي زميني:

"خیلی دور،خیلی نزدیک"

از منظر شوپنهاور؛ بشر میان دو شر محصور است:

- تمایل انسان به اجتماعی بودن و نیاز به معاشرت با دیگران، که از تهی بودگی و یکنواختی زندگی انسان ها نشئت می گیرد
- نیاز به معاشرت انسان ها را گرد هم می آورد اما دلزدگی ها و وضعیت های نفرت انگیز و تحمل ناپذیر آنها را دوباره از هم دور می کند

شوپنهاور می نویسد:

در یک روز سرد زمستانی، تعدادی خارپشت، در کنار هم و بسیار نزدیک به هم، گرد آمدند تا از حرارت یکدیگر برای جلوگیری از یخ زدن بهره ببرند. اما خیلی زود اثر تیغ هایشان را در یکدیگر حس کردند که باعث شد دوباره از هم فاصله بگیرند.
وقتی نیاز به گرما دوباره آنها را در  کنار هم گرد آورَد، گرفتاری تیغ ها دوباره تکرار می شود و بدین قرار میان دو شر محصور می شوند و تا زمانی که فاصله ی مناسب از یکدیگر را دریابند، باید بتوانند یکدیگر را تاب آورند. (از کتاب شوپنهاور. جولیان یانگ. ص ۲۴)

اگر همین تمثیل را برای توصیف مناسبات و معاشراتمان به کار ببریم باید گفت شاید سرّ این جدال ها ،دوستی ها و دشمنی ها ، آشتی و قهرهای هر روزه که در اطراف خود می بینیم در این باشد که فاصله ی مناسب را رعایت نمی کنیم.

یا منزوی و سرد می گردیم و یا در آشنایی ها و دوستی ها،حریم ها را حفظ نمی نماییم و از شدت گرمای هم، داغ می کنیم.

حد وسط ِ فاصله ای را که باید دریابیم تا قادر شویم در کنار یکدیگر بودن را تاب بیاوریم، نمی یابیم.

آنقدر از هم دور می شویم که گرمای با هم بودن رو به خاموشی می نهد و یا چنان نزدیک می شویم که گرفتار تیغ های هم می شویم.

شاهد مثال این گفته را در تجربه های زیسته ی خود به خوبی می توانیم ببینیم. چه دوستی ها که مو لای درزش نمی رفت اما حد وسط فاصله را در نیافته بودند و به دشمنی های ابدی انجامید!.

با توصیفات پیش گفته برای تاب آوردن هم ؛ پس :

            "نه خیلی دور، نه خیلی نزدیک"

موضوعات مرتبط: نوشته های من، نکته ها
نویسنده : ع.الف.خانی پور
تاریخ : شنبه ۱۳۹۵/۱۱/۰۹
كسي به فكر پلاسكوي دلفان نيست

حادثه ی دردناک پلاسکو فریاد بیدار باشی بود که باردیگر نشان داد بخشی از مصائب ما ریشه در انتخاب های غلط دارد.اگر انتخاب های بهتری صورت می گرفت و ترکیبی از متخصصین مدیریت شهری، اعضای شورای شهر تهران را در دوره های مختلف تشکیل می دادند شاید سرنوشت درِ دیگری را می کوبید( اگر چه این تمام ماجرا نیست).

انتخابات شورای شهر در پیش است  و وسوسه ها برای کاندیدای آن شدن. به نظرمی رسد دست کم در این دوره عزمی شکل گرفته است که برای جبران بخشی از ناکارآمدی ها ، کار را به متخصص امر واگذارد. شهر نشینی مدرن ، مدیریت مدرن می خواهد و با سلام و صلوات کسی را عضو شورای شهر کردن راه به دهی نمی برد.

امّا غرض این نوشتار زنهار فاجعه ی در پیش است. سخن از پلاسکوی دلفان است. نگارنده  نمی داند سرّ سربرآوردن این هیولای بی شاخ و دم چه بوده و کدام کس این غول بدهیبت را از بطری خارج کرده است امّا همه می دانیم « پشتوانه مالی بیشتر برج‌سازی‌هایی که در چند دهه اخیر با سرعتی سرسام‌آور و به مدد مدرن‌ترین ابزارهای ساختمان‌سازی،انجام می‌گیرد،همان پول‌هایی است که به صورت وام‌های بانکی بدون‌بازگشت و پول‌های گمشده این چند دهه گذشته سر برآورده است».

این سازه ی کج و معوج نماد طبقه ی نوکسیه ای است که بند نافش به نظام بانکی فشل و ناکارمد وصل شده و خون آن را می مکد.

 به نظر می رسد نگهداشت این سازه مصیبت است و اتمام پروژه با شرایط فعلی فاجعه! امّا بدتر از آن سکوتی است که دامنگیر همه به ویژه مدیران شهرشده است.شاید در تقابل با این سکوت حتماً مصلحتی است.

 به راستی دوستان کاندیدا و اعضای حاضر شورای شهر نورآباد، چه برنامه ای برای پلاسکوی دلفان داشته و یا دارند؟ آیا نمی توان این مهم را به عنوان مطالبه ای شهری از ایشان خواست؟ پلاسکوی وطنی ما این دیو بدمنظر؛ مدتهاست که از دل خاک سر برآورده امّا از آن غافل شده ایم و گویی حضورش عادی شده است و در کنار هم، همزیستی مسالمت آمیزی داریم.

 مدیریت شهری چرا نسبت به عمق فاجعه ی سقوط این بدقیافه ی کج و کوله بی تفاوت است؟ در حالی که « یکی از مهم‌ترین و اصولی‌ترین اهداف قانون شهرداری و مقررات وابسته به آن، تأمین امنیت و آسایش مردم در زندگی شهری است. تمامی مقررات شهری در خدمت همین هدف‌اند. تمامی عملکرد شهرداری باید در همین ‌جهت باشد».

 به راستی آوار شدن پلاسکوی دلفان بر سر شهروندان نورآبادی چه فاجعه ای را رقم خواهد زد؟« ما فاجعه را زیسته‌ایم، امروز پلاسکو، فردا کجا؟ ». به تعبیر فروغ فرخزاد :

کسی به فکر گلها نیست

کسی به فکرماهیها نیست

کسی نمیخواهد

باور کند که باغچه دارد میمیرد .

 

نيوتدبير :

http://newtadbir.ir/%d9%83%d8%b3%d9%8a-%d8%a8%d9%87-%d9%81%d9%83%d8%b1-%d9%be%d9%84%d8%a7%d8%b3%d9%83%d9%88%d9%8a-%d9%88%d8%b7%d9%86%d9%8a-%d9%86%d9%8a%d8%b3%d8%aa/

موضوعات مرتبط: نوشته های من
نویسنده : ع.الف.خانی پور
تاریخ : سه شنبه ۱۳۹۵/۰۹/۰۲

نوشته هاي تلگرامي:

در آموزه های بزرگان معنویت آمده است که:
" از خطا و گناه متنفر باشیم و نه از خطاکار و گناهکار ".
برای نمونه از دروغ متنفر باشیم نه از دروغگو.

اما گاهی بعضی رذیلت ها در نزد ما آنقدر منفور هستند که شخص حامل آن را نیز در بر می گیرد و به اصطلاح نسبت به وی پدرکشتگی پیدا می کنی.

در منظر حقیر "آدم ِمتکبر" چنین شرایطی دارد ( اگر چه ممکن است برای کسی دیگر چیز دیگری باشد مانند حسود و ... ) .

با خود می اندیشم انسانی که یک "مستراح متحرک" است چرا باید خود را برتر از دیگر همنوعان و هم جنسان خویش ببیند.
آیا او طبیعت و جِبلَت و ذات متفاوتی از مابقی دارد که به سایه ی خویش هم می گوید دنبالم نیا؟

امام علي،خطبه ١٩٢:
ازآنچه خداوند نسبت به ابليس انجام داد عبرت گيريد، زيرا اعمال فراوان خود را با ساعتي "تكبر" از بين برد.
خداوند هيچگاه انساني را براي عملي وارد بهشت نمي كند كه براي همان عمل فرشته اي را محروم كرده است.

موضوعات مرتبط: نوشته های من، نکته ها، متفرقه
 
 




ضمن عرض سلام و خوشامد،خدمت شما بازديدكننده گرامي.

فتراق(فتراخ  feterakh)،درزبان لكي، واژه ای معادل جستجو،سراغ گرفتن ،دغدغه و انديشه ي كاري داشتن است.
hobabhah1358@yahoo.com       
hobabhah1358@gmail.com       

#########

نوشته های درج شده در این وبلاگ لزوماً دیدگاه اینجانب نیست.

###########
كانال تلگرامي يادداشت هاي زميني:
https://telegram.me/joinchat/DE2tUD_vi79ezcdbpIeyxg